سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

lets fall in love together
 

بـے آنکـہ اجازه بگیر?
قــَلبم را اسیر نگاه خویش کر?
و مَـ??نیز بـے آنکـہ بـ?انم چرا
چشمانَم را بـہانتظار نگاهش روانـہ ساختم
و ?ـال بـے آنکـہ بخواهم
?ر فراقش گونه هایم را میزبا??شـَبنم چشمانـَم ساختـہ ام
اما او بی اعتناست
به اشک هایم
به خواستنش
به عشقم
کاش بفهمد بی قرارش هستم
کاش بفهمد
کاش


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/3/15 ] [ 2:15 عصر ] [ ملیکا ملکی ] [ نظر ]

طناب را به گردنم انداختند . گفتند : آخرین آرزویت ؟

گفتم : دیدن عشقم

گفتند : خسته است ، تا صبح برایت طناب بافته . . .


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/3/13 ] [ 9:8 عصر ] [ ملیکا ملکی ] [ نظر ]

عاشقانه هایم را سرودم

و تو هرگز نخواندی و نخواهی خواند ...

اینجا شب من طولانی است...

باور کرده ام دیگر بی تو حتی آسمان هم آبی نیست...


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/3/13 ] [ 9:1 عصر ] [ ملیکا ملکی ] [ نظر ]

خـوشـبـخـتـی 

مـلاقـاتِ دوبـاره چـشـم هـای تـوسـت

حـتــی اگــر در نـگـاه تــو ،

تـصـویـری از رویـای بـاهَـم بـودنمـان نـبـاشــد . . .


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/3/13 ] [ 8:57 عصر ] [ ملیکا ملکی ] [ نظر ]

همه گفتند :

بخشش از بزرگان است

من بخشیدم و هیچ کس نگفت

چقدر بزرگ شدى

همه گفتند:

بلد نبودى حقت را بگیرى . . .


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/3/13 ] [ 8:55 عصر ] [ ملیکا ملکی ] [ نظر ]
<      1   2   3      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آخرین مطالب
< لینک دوستان